دیشب بعد کلی وقت رفتیم پارک و تو چمن ها نشستیم .
از لحظه ای که نشستیم یه پسر حدودا 2 و نیم ساله از خانواده کناری هی میاومد دخترک یک و نیم ساله ی مارو مثلا ناز میکرد ! یه جوری نازش میکرد که هی نزدیک بود بیفته و از اون طرف هم هی دایی اون پسر داد میزد برو برو نازش کن !! چند بار من چیزی نگفتم یه بارش نزدیک خودم بود جوری سر دخترم رو فشار داد که من اون حالت بده شدم ! دستشو گرفتم کشیدم بچه افتاد . یک صدم ثانیه مونده بود که بلند شم حرکت کنم برای نابوددد کردن داییه پسره .
تقریبا دور و بری های من میدونن که من عصبانیت بدی دارم و حتی اینو میگم که من توی درگیری ها بیشتر از خودم میترسم تا از طرف مقابل . یعنی بیشتر میترسم که کاری دست ِ طرف بدم . برای همینه بیشتر از درگیری دوری میکنم تا جایی که بشه .
داستان آدمهایی که هر روز دور و برم هستند به هم شبیه است !
کسانی که وقتی به چشمانشان نگاه میکنم گویی به اجاقی خاموش که پیرزن ِ تنهای ِ شوهر مرده ای ماه ها قبل در آن نان پخته است می نگرم . شوق زندگی در آنها مرده است و مانند تکه هیزمی نیم سوز فقط دود میکنند ! نه گرمایی ، نه نوری ، نه خاصیتی ! بی خاصیت ها …
در نظر من این مدل افراد لایق دلسوزی هستند ! بی خاصیت های غر غرو ، نا امید های ِ بدرد نخور ، مفت خور های ِ زبان دراز و … !
برای شناسایی این افراد کافیه در مورد هر ایده ای حرف بزنید و قطعا شما جز نا امیدی چیزی نمیشنوید . کسانی که مقصر بدبختی تمامی ادوار بشریت را حکومت میدانند و همه را میخوانند به جز خودشان . اینگونه افراد غالبا تمامی اطرافیانشان از زالو های بیت المال خور هستند ولی طبق همان روال قدیمی برای گمراهی جمع همه را و غارتگر میخوانند و تهمت های ناروا میزنند تا خودی ها را مبرا سازند !
با این طفلکی ها کاری نداشته باشید ، دل بسوزانید که هم این دنیا را با حسادت ها و تهمت ها و کینه هایی که در قلب سیاهشان دارند خراب کرده اند و هم آن دنیا را از دست میدهند !
نسل بشر بدون امید
مرده است ! از نا امیدی فرار کنین ، از آدم نا امید فرار کنین که نا امیدی
یک مریضی مسری است . آدم هایی که همش دارن غر میزنن و همه چیز رو تقصیر
بقیه میندازن ، اینا بخدا خودشون دلیل اصلی بدبختی نسل ِ بشرن …
پ ن :
نداره!
اپلیکیشن کارخونه قصه ها رو مدتی قبل تو کانال مصاف رائفی پور دیده بودم . یه چیز فوق العادست ، لالایی های مهدوی و زیبا . داستان هایی که کاملا حرفه ای ضبط شده اند و پایان بندی های اخلاقی و مذهبی دارند . پیشنهاد می کنم اگه بچه کوچیک تو خونه دارید دانلودش کنین .
عصر جدید دیشب مورخ 13 فروردین 98 ! نمایشی از کودکان استثنایی ، ماهی هایی که شکل همدیگه بودند و سرگرم روزمرگی هاشون . یه ماهی با رنگی متفاوت اومد بینشون و چون شکل اونا نبود گوشه گیر شده بود و باقی داستان ! جایی که ماهی آبی رنگ پرید رفت تو ماه آدم بغضش میگرفت.
چطور پدر و مادر هایی هستند که به راحتی فرزندشان را سقط میکنند؟؟؟ و چه دکترهایی که مجوز قتل این طفل معصوم ها را میدهند . نقص های جسمانی مثل حتی نداشتن یک دست دلیلی بر کشتن یک انسان نیست . چند سوال ، لطفا کسایی که قصد سقط ( قتل) فرزندشان را دارند جواب بدهند .
1: از کجا معلوم فرزند شما پس از تولد یک بیماری ناشناخته نگیره؟
2:از کجا معلوم فرزند سالم شما صالح باشد !!! یک ، روانی ، قاتل ، جانی و. نشود ؟
3: از کجا معلوم فرزند سالم شما از دو دست سالمش بهره ی خوبی میبرد؟
4: از کجا معلوم فرزند سالم و شیرین شما به بیماری اوتیسم دچار نشود؟
و.و.و.
شما ندیدید بچه های سندروم داون( منگل) چه قدر بی آزارن ؟ فقط شبیه به بقیه نیستن .
طی تحقیقاتی که من کردم مراجع با کلیت سقط جنین به خصوص بعد از 3 ماه مخالفن و دقیقا عین قتله .شما هم تحقیق کنین .
بُعد عاطفیه فرزند خیلی قویه ، اصلا نمیتونم بهش فکر کنم که فرزند من به دلیل هر نقصی به دست من کشته بشه .
بازم میگم اصلا معلوم نیست فرزند رشید و سالم ِ شما برای جامعه و خودش و خانواده اش بهتر از یک فرزند معلول یا عقب مانده عمل کند .
پ ن :
قبل از اینکه پدر بشم ، سالها پیش شغلم نقاشی ساختمون بود. رنگ فروشی که ازش خرید میکردم یک پسر 25 ساله داشت که هم نابینا بود هم عقب مانده ی ذهنی .از نظر من خیلی خیلی وحشتناک بود همچین پسری رو بخوای بزرگ کنی .یه بار خود ِ اون آقا سر صحبت رو باز کرد و گفت : من عشقم همین پسرمه .هیچ چیز برای من تو دنیا از اون عزیز تر نیست .
ناتوانی ، بی آزاری و مهری که خدا تو دل پدر و مادر قرار میده این بچه ها رو عزیزتر میکنه .
در ضمن این دنیا که خوابی بیش نیست ، تحمل کنین همین فرزند شما در جهانی دیگر با زبانی فصیح ، قدی رشید ، دستانی قوی و چشمانی پرنور با کارنامه ای سفید منتظر قدر دانی از شماست .
بی دلیل هدیه های خداوند را به قتل نرسانیم.
خیلی از افراد موفق دنیا معلولیت هایی هم داشته اند .
عصر زودتر اومدم بیرون ؛ رفتم ظروف یک بار مصرف و دستمال برای مغازه خریدم . از مغازه ی لوازم یکبار مصرف بیرون اومدم یک صدای اذون ِ خیلی قشنگ میاومد شبیه به صدای اذان انتظار ِ روح الله کاظم زاده .
گفتم حالا که وضو دارم و نزدیک به دو ساله مسجد نرفتم برم ببینم این اذون رو کی میگه یه نمازی هم بخونم . وقتی رفتم دیدم اتفاقا یه پسر جوانه که مشتری رستوران خودمون هم هست . بهش گفتم به خاطر صدای اذون تو اومدم . نماز رو خوندیم و اومدیم بیرون.
سر چاراره دیدم یه دختری رو زمین گریه میکنه و شلوغ هم هست . گفتن یه موتور دو ترکه مست از عمد زده بهشون میخواسته فرار کنه گرفتنش وقتی من رسیدم یه آدم واقعا دوبرابر من داشت دوتاشون رو میزد و بقیه هم چی بهشون میگفتن . ببینید یه نفر چیکار میکنه ! این بار چندمه تو زندگیم همچین اتفاقایی برام میفته . یه چند دقیقه گذشت یه آدم آشغال میگفت » حالا عرق خوردن که خوردن . فلان و چنان .
جمعه های انتظار !
شاید جمعه فقط یک نشانه باشد از نبودت !
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، نیست!
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، نیامد!
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، کجاست؟!
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، الهی عظم البلا .
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، آقا بچه های یمنی .
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، آقا صدای مادران سوری.
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ،آقا جان بر لبم آمد.
شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه ، سه شنبه ، چهارشنبه ، پنج شنبه ، آقا به خاطر مادران رزمنده های مفقودالاثر.
انتظاری در این دنیا به اندازه ی انتظار مادران رزمنده های مفقودالاثر سخت نیست!
به جایی میرسی که میگی کاش بچه ی من زیر گل بود حداقل خیالم راحت بود مرده .
پ ن :
کاری به جز دعای عهد ، دعای سلامتی شما ، تلاش در اصلاح امور کمک به همنوعان ، انجام واجبات دینی از دستم بر نمیاد .
انشالله قطعا فرج امام زمان (عج)نزدیک است .
دختر یک سال و چهار ماهه ی من هنوز دعوا ندیده است ! یعنی اگه من و مامانش حتی سر مسائل کاری هم که عادی با هم حرف میزنیم با صداهای نامفهموم و خنده و اداهای عجیب میاد وسطمون ! یعنی فک میکنه داریم بحث میکنیم و میخواد جلوی بحث رو بگیره . اصلا کلا ما تا این سالهایی که زندگی میکنیم با هم دعوایی نداشتیم فقط شاید چندبار بحث های ساده.
می نویسم کارمند و شما بخوانید ارباب !
مینویسم مشاغل آزاد و شما بخوانید رعیت !
اینکه کشورم ۲٫۵ میلیون کارمند (
ارباب ) دارد و الباقی رعیت و رعیت زاده هستند دروغ نیست . گاهی به خان ها
فحش می دهند و نفرین میکنند و اما شمایی که مسول امضای چهاردهم پروانه
ساختمانی شهرداری عمبر آباد سفلی هستی ! شمایی که با تلفن نماینده مجلس
شهرتون یا سفارش امام جمعه یا نامه از وزیر یه شغل برات ساختن ، شما که
مستقیم بر سر سفره ی بیت الحال نشستی و بی واسطه و پر اشتها در حال چپاول
هستی ! شما ای کاش حداقل عرضه ی خان ها را در غارت داشتی و یک دل شیر
میخواست !!! و اما حالا به دل شیر نیازی نیست ، کافیست نمازت را سر وقت
بخوانی ، کافیست چند ماهی قالب عوض کنی …
ادامه مطلب
دیشب دخترم و همسرم خواب بودن و من هی حس میکردم که بدون دخترم نمیتونم زندگی کنم . بعد رفتم تو فکر مردن و اون دنیا و ابدیت و . . گوشی رو برداشتم و سرچ کردم که :
آیا در آخرت دخترم را پیدا میکنم ؟
همینجوری یک ساعتی عبارات مختلف رو سرچ کردم و خوندم . اولین نکته این بود که خوندن آیات و روایات در مورد دوزخ ، آخرت و روز حساب و قیامت خودش قلب رو متحول میکنه و اشک ِ آدم رو در میآره .
دومین نکته این بود که بله ، من اگه خوب زندگی کنم اون دنیا دخترم رو میبینم و باهاش زندگی میکنم
خیلی خوشحال شدم ولی بازم غم و غصه اومدم سراغم ، حس یه مسافری رو داشتم که پای پیاده میخواد بره دور دنیا رو بزنه، کلی وقت تو راهه . ولی بازم به روایاتی رسیدم که زمان انتظار حساب رسی برزخ برای کسایی که عین آدم زندگی کردم بسیار کوتاهه زودگذره .
کلا مفهوم ِ زمان متفاوته در این دنیا و اون دنیا .
البته به اینکه بدون همسرم نمی تونم زندگی کنم که 5 ساله فکر میکنم ! نگین این چه آدمیه به فکر همسرش نیست .
پ ن :
شاید شما از گرسنگی یا در جنگ یک بار بمیرید .
ولی فکر کردن به گرانی و قحطی ، فکر کردن به اینکه واییی دوباره دلار گرون شد هر روز شما را میکشد !
برادران عشق شهادت سلام !!!
مطلبی که امروز میخونید با هر چی تا امروز در مورد شهید شدن شنیدید فرق داره ،پس تا آخرش بخونید !!!
شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا و جهاد یک واجب کفایی می باشد !!
قبل از هر حرفی از شما بچه هیئتی که فکر میکنی فقط باید بری شهید بشی میخوام اینو بخونید : جهاد
خداوکیلی نگین این با دین و شهادت و این حرفا مشکل داره !
ادامه مطلب
میگن عنریکا ناو آورده به ما حمله کنه !
این ناو که با اولین ترقه ای که در کنن غنیمتیه بچه های سپاهِ پاسداران ِتمدنِ بشریه !
در ضمن از همین تریبون جهانی ِ 30 مخاطبه اعلام میکنم که :
ترامپ ِ قمار باز ، بزا شما اونایی که زدین از بیمارستان مرخص شن بعدش بیاین سراغ ما .
اینکه شما هر از گاهی میریزن یه کشور ضعیف رو به خاک سیاه مینشونین نشون از قدرت شما نیست ، نشان از ضعف ِ شماست .
تو این 200 و چند سال عمر نکبت ِ عنریکا شما جز دردسر برای مردم دنیا نداشتید .
کوبا ، ویتنام ، افغانستان ، عراق و . کشورهایی که حتی به شما نزدیک هم نیستند و توی هیچ کدوم هم نتونستید غلطی بکنین .
پ ن :
حسن عباسی غلط کرد گفت کاخ سفید رو حسینیه میکنیم ، کاخ سفید را به زودی توالت عمومی میکنیم !
میخوام یه حال خوب رو با شما به اشتراک بزارم !
ولی اول باید از خودم بپرسم که آیا میشه این حال خوب رو به اشتراک گذاشت ؟
شما رو دعوت میکنم که این مداحی رو به توجه به ریتم و متن بارها با صدای بلند گوش کنید .
ترجیحا یا توی ماشین یا با هدفون !
دانلود مداحی از اینجا
پ ن :
حتی اگه اهل مداحی نیستید هم این حال خوب رو از دست ندید
روی فلش ماشین من فقط مداحی و مولودیه ، هر بار به مداحی شماره 195 میرسم باید بلند بلند باهاش بخونم و وقتی میگه : رحمت به این روضه های شهید پرورت اشکم در بیاد .
مجرد بودم ، بی پول بودم ، مشکلات زندگی خانوادگی رو داشتیم و هر مشکل دیگه ای که بوده هیچ وقت امید به زندگیم رو از دست ندادم ولی وقتی به دنیایی فکر میکنم که آخرش ظهور امام مهدی (عج ) نیست ، لشکر نا امیدی به فرماندهیه ی سرلشکر تاریکی شیطان بهم حمله میکنه ولی باز همین کلمه ی "انتظار " به تنهایی شکستشون میده .
زیاد حرف نزنم .
ما به امید دیدن گل روی حضرت قائم (عج) زنده ایم .
دنیا واقعا واقعا واقعا بیشتر از همیشه داره تو باتلاق فساد فرو میره
پ ن :
آقا شما بیا کاری میکنیم کارستون .
چند روز پیش دوتا از کارمندای یکی از بانکا اومدن و غذا سفارش دادن برای نیم ساعت بعد که قرار بود رئیسشون با دوتا از کسایی که تو استان رتبه بالایی داشتن بیان رستوران . خب گفتن سه نفرن شما سه تا ماست موسیر ، سه تا ماست خیار و سه تا زیتون و سه تا زیتون پرورده و سه تا سالاد فصل و سه تا سالاد شیرازی بزار !!!! گفتم باشه !
وقتی کارمندا رفتن اونا اومدن من فقط سه تا سالاد فصل گذاشتم و غذاشون که دوتا ماهی و یه میگو بود . به گفته کارمنده پیش میرفتم تمام سفره دست نخورده بر میگشت و شاید وسوسه ی شیطون باعث بشه آدم فقط به سود مفتی که نصیبش میشه فکر کنه ولی کور خونده سود مفتی که از اسراف و بریز و بپاش بیت المال باشه از گلوی ما پایین نمیره .
بارها شده مثلا یه زوج جوان میان و غذایی که سفارش میدن بیشتر از چیزیه که به نظر من میخورن . بهشون میگم غذای ما زیاده به نظرم مثلا این یه پرس رو کم کنین . یا سالادهایی که میزنیم واقعا زیاده بارها شده از سفارش مشتری خودم کمش کردم . اولویت من اینه که اسراف نشه .
مهمون های دولتی و ادرای که میان و میگن سفره رو سیاه کن من اینکارو نمیکنم تا اونجایی که بتونم .
سود یه چیزیه برکت هم یه چیزیه . سودی که برکت نداشته باشه نکبته !
این موردی بود که گفتم بنویسم شاید تلنگری باشه به دوستان رستوران دار .
پ ن :
فرداش یکی دیگه از کارمندای همون بانک اومد دوتا ماهی و میگو گرفت برای خونشون و گفت رئیسمون همینطوری داره از غذای شما تعریف میکنه و جواب همیشگی من به تعریف مشتری : خدا رو شکر راضی بودن .
از ذهنم میگذشت که من باید قبل از اینکه بمیرم مثلا دو تا خونه برای بچه هام بزارم یا پول زیادی بزارم و برم و از این فکرا ولی معمولا من وقتی روی یه موضوع تمرکز و میکنم و تفکر میکنم به نتایج خوب و آرامش بخشی میرسم .
در ادامه افکارم به اونجایی رسیدم که من و همسرم هر دو از خانواده های متوسط به پایین جامعه هستیم و هیچ کمک مالی هم نشدیم حتی در دوران مجردی در حد خورد و خوراک ولی الان 5-6 ساله ازدواج کردیم خدا رو شکر رهن خونه و ماشین و کسب و کار و . هر چی داریم از خودمون داریم و از همه مهم تر خوشبختیم .
و مورد های زیادی که پدر های خانواده با کوهی از اموال از دنیا رفتن .
اولیش شوهر عمه ام که باغشو تا مرد فروختن 1 میلیارد و هر سه پسرش 2تا خونه دارن و سانتافه و . خلاصه وضع مالی عالی . تا مرد برادرا از هم شکایت کردن و هنوز دادگاه دارن . داستان درازه منظورم اینه با پول زیادی مرد ولی همه بچه هاش نکبت زندگیشون رو گرفته .
یا شوهر عمه اون یکیم هنوز زنده هم هست خبرش ! ببخشید اسمش عبدالصمده ولی از بس طمع کاره بهش میگن عبدالطمع . عروس بزرگش سر ارث و میراث زنده زنده یه دعوایی باهاشون راه انداخت .
آقا میلیاردره یه پسرشو 18 سالگی فرستاد اتریش بدبختش کرد دوتاشون رو هم تو ایران با پارتی گذاشته کار دولتی هیچ کدوم خدا رو هم قبول ندارن اینقدر کثیفن و مادی . اینم پول زیادی گذاشته و برای هر دو بچه اش خونه هم خریده ولی زندگی های نکککککککککبتی دارن .
و و و و و .
دوتاشون حلال و حرومشون قاطی بود و پیشبینی همچین زندگی ازشون میرفت ولی اصلا الان بحثم این دوتا خانواده نیست .
میگم سرپرست بچه های ما خدا هست، ما موظفیم ادب و آداب زندگی بهشون یاد بدیم و مایحتاج زندگیشون رو تامین کنیم ولی ممکنه سرمایه هایی که سهم انسان های مستضعف بوده و ما به زور جمع کردیم که بچه هامون تو رفاه باشن باعث بدبختیشون بشه .
فکر میکنیم که فقط مال حرام آدم ها رو بدبخت میکنه. در صورتی که مال حلال هم کلی شرایط داره و با ثروت اندوزی سرنوشت بسیار بدی در انتظار آدم است . کسب حلال عالیه ولی نباید گرفتار طمع و حرص و مال اندوزی بشوم.
پ ن :
نیت ندارم بچه های نازپرورده و پرتوقعی تحویل جامعه بدهم . اگر پولدار هم بشم باید بچه های از نوجوانی با عشق و علاقه کار کنند و کارآفرین باشند . انشالله.
پول مفت رو به هر کی بدی بدبختش میکنی .
درسته وقت نمیکنم بیام و چیزی بنویسم ولی مگه میشه پیاده روی اربعین رو دید و چیزی ننوشت ؟
امسال به خودم گفتم جای کیا تو پیاده روی اربعین خالیه ؟؟؟
خب تاج سرم حضرت ولی عصر (عج) که قطعا بین جمعیته ، ایشون جاشون خالی نیست ! اتفاقا تو این جمعیت که قدم میزنه کلی کیف میکنه و دلش قرص میشه که خون پدرش حسین ( ع) پایمال نشده و هزاران سال هم که بگذرد بلاخره از همان خون لاله هایی رشد میکنن و دنیا را به صاحب اصلی اش تقدیم میکنند .
بعدش جای شهدا خالیه . از حمزه ی سید الشهدا (ع) بگیر تا رئیس علی دلواری و شهدای دفاع مقدس و مدافعان مظلوم حرم . ولی دیدم نه خداوند میفرمایند اینا زنده اند پیش من روزی میخورند خب پس جای شهدا هم خالی نیست . شهدا قطعا از عرش زمین را میبینند و کلی کیف میکنند که خونشون هدر نرفته و مسیر انسانیت داره به درستی پیش میره .
پس جای کی خالیه تو این جمعیت .
شاید جای کسایی که این روزا به آفتاب ِ محبت ِ حسین(ع) پشت کرده اند خالی باشد .
تا همین چندین سال پیش زیارت حسین (ع) آرزوی شیعیان بود ولی امروز . وای خدا زبون از توصیف این حرکت عظیم قاصره.
این حرکت رو دنیا میبینه و قلب های سالم و تمیز رو جذب میکنه .
قلوب زیادی در اطرافیانم سیاه تر از سیاه شده ولی ملالی نیست این حسین (ع) کسانی را جذب میکند که خودشان هم فکرش را نمیکردند .
کسانی که نیکی کرده اند و در دجله انداخته اند و سرانجام روزی در تور محبت حسین (ع) گرفتار میشوند و شیعه زادگانی که اکنون با پارتی سر سفره ی بیت المال نشسته اند حروم میخورند محبتی یزیدی در قلب کثیفشون پرورش میدن .
پ ن :
بهتره به لجن پراکنی حرام خواران اطرافم توجه نکنم . این حرکت عظیم ، این سیل جمعیت عشاق چهره ی دنیا را عوض میکنند .
تورکیه ی عثمانی دست به نسل کشی زده و اینم از مقاله هایی که از سالهای قبل خونده بودم از نشانه های ظهوره .
باتلاق سوریه ، تورکیه ی نژاد پرست را میبلعد .
یا صاحب امان (عج) ، سالهای زیادیه که آرزویی جز دیدن روی ماه شما را ندارم، انشالله با آمدن شما ما سربازان رو سیاه پیک محبت شما میشویم .
به آبروی نداشته ام ، ما نسلی هستیم آمدن حضرت ولی عصر (عج) را میبینیم . دعای عهد فراموش نشود .
من هیچ عکسی از دوران سربازی ، دانشگاه یا سالهای گذشته ندارم . اصلا آدمی نیستم که تو گذشته زندگی کنم به همین مقدار کینه ای هم از کسی ندارم . ولی بارها گفتم من اگه به عقب برگردم اولین کاری که میکنم دانشگاه نمیرم و به جاش مستقیم میرم سربازی برای کسب تجربه .
قطعا من اگه به سن 19 سالگی برگردم اول کاری که میکنم ازدواج میکنم ! با همین همسر فعلیم ازدواج میکنم و بعدش میرم سربازی و روی پای خودم زندگیمو میسازم .
چرا کنکور مهمه برای خانواده ها ؟ برای چشم تو هم چشمی و خود نمایی .
بچه ی بدبخت رو کردین ابزار خودنمایی برای خودتون با روح و روانش بازی میکنین که باید تو فلان رشته قبول شی !!! خدایا بچه های من آدم های خوبی باشن و مایه ی آبرومندی کشورشون باشن اصلا مهم نیست که دکتر میشن یا تعمیرکار . هر چیزی که خودشون دوست دارن باهاش میتونن زودتر تشکیل خانواده بدن و از زندگی لذت ببرن .
پ ن :
دلم برای این جوونا میسوزه که اینطوری اسیر ِ خودخواهی خانواده هاشون میشن . جوانی که میتونه تو 1 سال آموزش حرفه ی فنی مثل برق کشی ، نقاشی و وارد بازار کسب و کار بشه و ازدواج کنه باید سالها با فشار روانی بالا برای کنکور درس بخونه که اونم بعدش سالها باید عمرش رو تو دانشگه تلف کنه شاید آخرش بتونه تو 30 سالگی بره سره کار ! دیگه نه میلی برای ازدواج داره و نه شوقی برای زندگی .
سریع یه کار یاد بگیرید ، ازدواج کنین برکت و روزی دست خداست . دانشگاه بدترین انتخابه .
تا خونه بابام بودیم همیشه فکر میکردم دست پخت مامانم خیلی بده و خاله های پولدارم دست پختشون عالیه.الان که رستوران داریم و گوشت بره مصرف میکنیم و برنج محلی و . میفهمم که دست پختی رو دست مادرم نیست . بارها شده مشتری ها میپرسم این دیزی هاتون رو کی درست میکنه و واقعا بدون اغراق بهترین غذاهایی که من خوردم رو تو این رستوران داره مادرم درست میکنه .
وقتی میرفتم خونه خاله ام مثلا صبحونه بخوریم من یه ذره پنیر میکشیدم به کلی نون و خاله ام میگفت: مامانت اینطوری یادت داده ؟ من میگفتم نه بد مزه میشه. باورم این بود که بدمزه میشه.
مادر من هیج وقت نق نزد که ما فقیریم ، یعنی با هر چی بود شکم سه تا بچه رو سیر میکرد .
ما چیزی نداشتیم تو خونه که بخواد برامون درست کنه . مثلا کباب تابه رو با سویا درست میکرد ، نون سرخ میکرد تو روغن با سس گوجه میخوردیم و.
نکته اش اینه که هیج وقت نزاشت ما بفهمیم فقیر بودیم . از سوم دبستان من تا همین پارسال مستاجر بودیم و خودم هم هنوز مستاجرم . مادر من همه جوره با کم و زیاد زندگی ساخته با شوهری بیش از حد بد اخلاق ، بیکار ، رفیق باز و .
از این که من تو فقر بزرگ شدم و از 16 سالگی رو پای خودم بودم راضی ام ولی از بابام ناراضی ام که این همه سال هیچ تلاشی برای خانواده اش نکرد .
پ ن :
دست پخت مادراتون حرف نداره ، شاید چیزی توی خونه نیست که غذای خوشمزه ای درست کنه . هر چی گذاشتن جلوتون شکر خدا کنین .
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفته روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب
ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب
خار است به زیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب
ای دیده عاشقان به رویت
چون روی مجاوران به محراب
من تن به قضای عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کتاب
زهر از کف دست نازنینان
در حلق چنان رود که جلاب
دیوانه کوی خوبرویان
دردش نکند جفای بواب
سعدی نتوان به هیچ کشتن
الا به فراق روی احباب
سه سالی که رستوران رو راه انداختیم من نتونستم برم مشهد و هر سال میگم سال بعد و سال بعد اوضاع بیشتر به هم گره میخوره و باز هم نمیتونم برم . امسال شب میلاد یه تک بیتی گفتم و نوشتم تو وضعیت واتس اپم :
راه دور است و منم افلیج مادر زادی ام
ور نه صاحب خانه ای بس با کرم دارد دلم
.
نه اینکه بگم من محب الرضا (ع) هستما ! ولی.
تو وبلاگ یه بنده خدایی نوشته بود که بدترین نوع وبلاگ نویسی ، نوشتن روزمرگی هاست .در صورتی که نه !!! روزمرگی های بعضی ها ممکنه پر از درس زندگی و پر از تجربه های ناب باشه و قرار نیست همه پست های یک وبلاگ رو نوشته های ثقیل با مفاهیم سخت باشه.
طلا و مس رو دیدید ؟ یکی از بهترین فیلمای تاریخه . یه نکته جالب داره که اکثرا شاید بهش توجه نکنن .
روزی که استاد درس اخلاق بسیار مشهوری میاد حوزه برای تدریس اون طلبه ی جوون خوشحال بود که میخواد بره سر کلاس های این استاد بشینه ولی از همون روز مریضی خانومش شروع میشه . خلاصه در تمام روزهایی که همکلاسیهای ایشون سر کلاس تئوری درس بودن ایشون به صورت عملی به خانومش میرسید و سخت کار میکرد . جلسه ی آخر وقتی اومد پشت در کلاس استاد داشت جمع بندی میکرد و نصایح آخر و از این حرفا . تو همون حسی که همه دارند باز هم به تئوری های اخلاقی گوش میدن این طلبه ی زجر دیده همینطوری که دم در نشسته کفش های بقیه ی طلبه ها رو جفت میکنه و این یعنی ایشون درس اخلاق رو تو مدت مریضی خانومش به صورت عملی یاد گرفته و این سکانسیه که من هر بار ببینم بغضم میگیره .
من 6-7 جلسه درس اخلاق آیت الله احدی رو رفتم و خیلی هم دوست داشتم و تاثیر مثبتی روم داشت ولی باید تئوری ها تو عمل پیاده بشن وگرنه بی فایدن .
محرم امسال خانم من دندون درد شدیدی گرفت ( معمولا خانم ها بعد از بارداری دندوناشون خراب میشه) . بچه ی بزرگم رو گذاشتیم خونه مادر خانمم و منم پسرم رو گرفتم تا خانمم بره برای عصب کشی.
من ردیف آخر صندلی های سالن نشسته بودم و پسرم هم تو بغلم خواب بود . یه پدر جوان و لاغر با دو دختر چادری که بزرگتره شاید 14 سالش بود. دیدم خانمش دستش رو لپش بود هی میرفت تو اتاق دکتر هی بر میگشت ، یا دستیاره میاومد میگفت شده 650 تومن میتونی تو دو قسط بدی ؟ خلاصه مشکل مالی داشتن و بحث داشتن که خانمش میگفت ولش کن اصلا درد ندارم .
خرج دندون خانم من یادم نیست بخدا فک کنم 450 شد .
کیف پولم رو در آوردم دیدم یه 300 تومنی نقد همرامه . نمی دونستم چطوری بدم به باباهه .
اومد بره بیرون با تلفن صحبت کنه صداش کردم و پولو گذاشتم تو دستش . گفتم اگه با این مشکلت حل نمیشه من بقیشو برم کارت بکشم . یه لبخندی زد که آرزو کردم خدایا من زودتر پولدار شم اینقدر کمک کنم که حداقل تو شهرم کسی گرفتار نباشه . هر چی اصرار کرد شماره بهش بدم پولو برگردونه قبول نکردم و فقط گفتم آروم تا دخترات نفهمیدن برو دیگه . خلاصه تو دلم میگفتم قربون خدا برم ، قربون امام حسین (ع) برم ببینم این بابا با پیرن مشکی نشسته ، دندون زنش درد میکنه . امید دختراش به باباشونه ، تو دلش مثلا بگه یا امام حسین (ع) آبرومو حفظ کن . بیاد بره بیرون زنگ بزنه یکی رو بزنه شاید بهش پول بدن شاید ندن . از اون ور خدا تو دل من بندازه که هر چی تو جیبته رو بده این بنده خدا .
دادمش و رفت پذیرش و خانمش رفت تو مطب . .
امیدوارم شاگرد خوبی برای درس اخلاق های استاد احدی باشم .
سال 1379
بابام ورشکست شده بود افسردگی گرفته بود افتاده بود تو خونه .
طلبکارا زنگ میزدن و اوضاع خونه خیلی به هم ریخته بود .
من سوم دبستان بودم .
این از تلخ ترین خاطرات زندگیه منه .
مامانم کلی زیر قالی ها رو گشت یه 200 تومنی بهم داد که برم نون بخرم .
من توی راه اون پول رو گم کردم ، ساعت مثلا 10 صبح از خونه رفته بودم بیرون که پول گم شد .
وقتی برگشتم خونه آفتاب رفته بود و من همچنان دنبال پول ِ نون ِ خونه میگشتم و پیدا هم نشد ،دست خالی برگشتم. کل پولی که تو خونه بود رو گم کردم .
امروز تو کشو مغازه یه 200 تومنی پیدا کردم !!!
پ ن :
یک دویست تومنیه ناقابل
یا دو هزار ریال
یا پول ِ نان یک خانواده ی ورشکسته ی پنج نفره.
تو این دنیا هیچ آخر خطی نداریم به جز نا امیدی !
هر شکستی رو تو این دنیا میشه جبران کرد جز نا امیدی از رحمت خداوند .
ممکنه تو یه شرایط ایده آل باشی ولی هجمه تبلیغات دشمنان و آدم های منفی باف کاری کنن که شما از همه چی نا امید باشی و ممکن هم هست تو یه شرایط بد باشی ولی اینقدر روحیه و امید به رحمت خداوند داشته باشی که حس خوبی بهت دست بده و همه چی رو تغییر بدی .
پ ن :
خداوندا
اکنون که 6 تار موی سفید را در صورتم دارم بیشتر حس میکنم که این دنیا صاحب دارد و صاحب آن هیچ وقت بنده هایش را رها نمیکنم.
1:» سال 92 دانشگاه تموم شده بود من میخواستم 6 ماه بعد برم سربازی .
چیزی که من بلد بودم مقدار کمی نقاشی ساختمون بود ( البته فکر میکردم اوسا کارم ولی نبودم ) .
اون روز آرزو میکردم یه موتور بتونم بخرم و باهاش برم سر کار که یه موتور دست دوم به مبلغ 750 هزار تومن از دوستم قرضی خریدم و با پول اولین کاری که انجام دادم پولشو دادم .
2:» سال 93 سرباز راهور بودم و عقدی هم بودم از نظر وضع مالی خانواده که هیچی نداشتن من بودم و همین موتور . یه بار یادمه رفتم یه ماشین باری رو جریمه کنم ، گفتم : آقا از اینجا حرکت کن برو تا ننوشتم برات . گفت بیا ! ببین اینو / یه کاغذ بود که نوشته بود سبزی و پنیر و گوجه . گفت اینو ببین دو روزه تو جیبمه زنم گفته بخر نمیتونم بخرم .
حقوق ِ من 146 هزار تومن بود ( فیش حقوقی های سربازی رو دارم) . رفتن اون طرف خیابون کارت حقوقم رو گذاشتم داخل خودپرداز دیدم 85 تومن دارم ، 20 تومن گرفتم دادم بهش گفتم برو فعلا اینایی که میخوای بخر .
3:» 13 ماه از سربازی ِ من تو یه شهر مرزی بود که سربازای ِ خیلی فقیری باهامون بودن و اصلا فقرشون با فقر ِ من قابل مقایسه نبود یعنی حمام میرفتن بدون شامپو چون پولشو نداشتن . تو مدتی که من اونجا بودم شامپو ، پودر لباس شویی و یه کارتن خرما میخریدم میزاشتم روی کمد تا هر کی خواست استفاده کنه .
یکی مونده به آخر:» قبل عید یکی از دوستان مذهبی و گل ِ من میخواست عقد کنه به همسرم گفتم همین زنجیر طلایی هم که مونده بیا بفروشیم بدم قرض الحسنه به این دوستمون . قبول کرد . به مبلغ 3.5 میلیون فروختیم و دادم بهش البته خودش 3 ماهه برگردوند.
آخری :» دیشب یه پیکان خیلی داغون زد پشت ِ یه دناپلاس دقیقا روبرو رستوران . دیدم راننده دنا مسلم ِ و آشناست . نزدیک رفتم دیدم میگه خانم 100 تومن بده برو . حالا هیچییییش نشده بود و زنده هم فقرررر از سر تا پاش داشت میریخت و یه بچه ی کوچیک هم تو ماشینش بود . مسلم رو کشیدم کنار گفتم : اصلا تو دلت میخواد صد تومنی که این میده رو خرج کنی ؟ تو ماه پیش خونه ات تموم شده که فقط 600 میلیون کم کم پولشه . ردش کن بره صد تومن من میدمت .
و اینکه :
تو هر دوره ای هستین ، هر روزگاری اگه میخواید مالتون زیاد و با برکت بشه فقط کمک کنید .
مالی که کمک بشه قطعا خداوند چند برابرش رو بهتون میده البته با برکتش رو !!!
کمک باید متناسب با درآمد باشه ، شده روزی که من نصف هرچی داشتم رو کمک کردم .
یعنی اگه من ماهی 15 میلیون مثلا درآمد دارم و ماهی 50 هزار تومن کمک میکنم این مسخره است.
پ ن :
هیییییییییییییییییییییییییچ کس منو نمیشناسه و حتی شهری که توش زندگی میکنم رو هم نمیدونه لطفا نزارید پای ریاکاری دلم میخواد بدونین که اگه سال بعد نوشتم 5 تا خونه خریدم دادم دست جوونای ِ دم ِ بخت نگید بابات پولدار بوده و بدونین همه چی از صفر شروع شده .
موارد ِ کمک ِ من خیلی بیشتر از این چیزاست . فقط به مردم بدون چشم داشت کمک کنید و ببینید خدا چیکار میکنه براتون .
ماشینم رو صبح بردم پنچرگیری . سجاد ، صاحب تعویض روغنی آشناست و مشتری قدیمی رستوران( غذای همیشگیش چلو کباب کوبیده بره است !) . اتفاقا شب قبلش دیده بودمش که با خانومش و بچه کوچکش با موتور تو خیابون بودن . همینطوری سر صحبت باز شده بود منم سوال کردم ماشین خودت چیه؟ گفتم یه ساینا داشتم فروختم خرج سرطان خون مادرم کردم و مادرم هم فوت شد و در ادامه گفت خواهر بزرگم هم با همین سرطان فوت شده .
کوتاه و خلاصه بگم:
اگه قرار باشه عمر من با سرطان تموم بشه نمیزارم هیچ کس بفهمه و درگیر بیماری من بشه .
با هر بار شیمی درمانی یک بار بمیرم و زنده بشم ، چند روز ِ عمرم رو با بدبختی طی کنم و تمام پس انداز خانوادم رو خرج عمر ناقابل خودم کنم . مردونه دو روز عمر رو شاد زندگی میکنم و تن به درمان ناقص سرطان نمیدم که هی بمیرم و هی زنده بشم !
دخترم فعلا با قصه های مارمولکی میخوابه !
اسامی خانواده مارمولک ها !!!
مارمولکی که میاد پیش بچه هایی که جیغ میزنن :
جیغ مولک !
مارمولکی که میاد سراغ بچه هایی که گریه میکنن :
گر مولک
بچه ی مارمولکا :
نینی مولک
بزرگ مارمولکا :
بیگ مولک
رییس مارمولکا:
مورمالک
پ ن :
هی که به روز موعود نزدیک تر میشیم هوا غبار آلود تر میشه و فتنه ها عجیب و غریب تر . مواظب باشید !!!
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علی ابن ابی طالب و اولاده
من فقط از یه جور مردن میترسم .
حدس بزنید !
از شکنجه شدن ؟ از تیر خوردن ؟ تو غریبی مردن ؟
نه
من فقط از مردنی میترسم که بعدش روحمو جایی غیر از پیش خدا ببرن !
اگه میتونین منو اینطوری بکشید ، اگه نه پس
لطفا
ما را از مرگی که بازگشتی به سوی اوست نترسانید .
واقعا به همسرم افتخار میکنم
امروز نمیخوام هیچی در موردش بنویسم فقط این ست جانماز و قران و مفاتیح رو ببینید این یکی از کارای آخریه که همسرم تموم کرده و تحویل مشتری داده
-
دو تا بچه ی کوچیک زیر 3 سال داریم . بچه هامون هم اصلا پیش مادربزرگا نیستن ( الان مد شده بچه رو مادر بزرگا بزرگ میکنن تا مادرا به خودشون برسن !!! ) .
منم روزی 13 ساعت مغازم . یعنی خودشه و خونه و بچه ها ولی هم به کارش میرسه و هم بچه ها همیشه تمیزن .
فقط خواستم بگم میشه ! همه جوری میشه کار کرد و بچه داری کرد . الان مادرا از تنبلی به بچه ها شیر هم نمیدن میگن شیر نداریم شیر خشک بده بهش ! بچه رو از صب میزارن خونه مادربزرگ و مهد و پارک کودک و. هر جایی که فقط جلوی چشمشون نباشه برن به نمیدونم چه کاری برسن !
ولش کن .
دمت گرم بانو!
این قانونه زندگیمه :
اگه دین به من عرضه شده ، اگه من جز انسان های کیاس و زیرک هستم پس قطعا بعد ِ تولدم( مرگ) خدا منو با همون میزارن زیرکی و دینداری میسنجه و حساب و کتاب ِمنو میده دستم .
این فرق میکنه با یه نفر مثلا تو قطب شمال که از ضریب هوشیه پایینی هم برخورداره.
اگه من تو ایران متولد شدم ،شیعه به دنیا اومدم ، پدر من تو 9 سالگی پای سوختشو از حضرت عباس (ع) شفا میگیره و راه میره من مسولیتم سنگین تره ! من ندیده های دنیا رو دیدم .
اگه قلب ِ من شفاعت رو پذیرفته و من در مورد تحقیق کردم و شرایطش رو میدونم پس من یه چیزی رو میدونم که خیلی ها نمیدونن.
اگه من میدونم وقتی گناه نمیکنم چه قدر زندگیم رو غلتکه و همه چی به موقع خودش خود به خود درست میشه پس من نمی تونم خرابکاری کنم و بگم خدایا نمیدونستم ببخشم ! قطعا فرصت توبه به کسی که آگاهانه گناه میکنه داده نمیشه .
کار بزرگترین عبادته ، بزرگترین عبادت باید بزرگترین نتایج رو هم داشته باشه از جمله سلامت روح و بی نیازی خانواده و دوستان از نیازهای مادی
و و قتی من کار رو بزرگترین عبادت بدونم صد در صد خیلی از سرگرمی های دنیایی حرام است و حرام یعنی مضر . یعنی چیزی که باعث بشه شما به هدف اصلیت نرسی و کارهای بیهوده ای بکنی که حتی بعد از انجامش لذت و آرامش روحی هم نداشته باشی.
از این موردا زیاده ، متن طولانی بشه کسی نمیخوندش !
خلاصه دین به من عرضه شده و من با تحقیق پذیرفته ام که بنده ی خداوندم .
خداوندا پس از تولدم (مرگم)مرا با قوانینی دینی بسنج و نامه ی اعمالم را به دستانم بده .
پ ن :
به من بهترین برنامه ی سعادت دنیوی و اخروی عرضه شده پس باید بهترین باشم .
هبوط در کویر و انسان ِ علی شریعتی ، دو کتابی که من سال 83 با دست مزد کارگری کردنم خریدم ، فک کنم 15 سالم بود. اول کتابا نوشتم من این دو کتاب را به قیمت 13 هزار تومن خریدم و مزد هر روز کارگری من 10 هزار تومان بوده . خیلی هم برام خوندنش ثقیل بود و هی ک میخوندم فک میکردم خیلی حالیمه . البته چون از بچگی سرگرمیم مطالعه بود و با شریعنی فاز جدیدی از تراوشات ذهنیم شروع شده بود .
تو این سالها یه نکته مهم فهمیدم که هرچی بیشتر بخونی و فکر کنی و تحقیق کنی بیشتر میفهمی هیچی حالیت نیست !!!
الان من تو مغازه دو کتاب رو پیشخون دارم و هر از گاهی بازش میکنم یکی حافظ و یکی مفاتیح الحیات آیت الله جوادیه و احساس میکنم این دوتا داره بهم کمک میکنه بهتر زندگی کنیم !
یه سوال دارم !
اونایی که زیاد کتاب میخونن و زیاد پز میدن ! چند درصد کتابایی که میخونین بهتون کمک میکنه بهتر زندگی کنین و چند درصدش کمک میکنه بیشتر قیافه ی روشنفکرا رو بگیرید ؟
درسته دنیا به بحث و کلام و نوشته نیاز داره ، دنیا به تئوری های قوی نیازه داره ولی آدم های ضعیف نمیتونن با تئوری مقاومت کنار بیان ! خوب غر میزنن ولی حتی نمیتونن شلوار خودشون رو بالا بکشن.
برای تمام دنیا تئوری دارن و همه چی رو تو گفتمانهای حق به جانبشون حل میکنن ولی حتی نمیتونن یه بابای خوب برای بچه های خودشون باشن ، نمیتونن یه برادر خوب برای برادرشون باشن ، نمیتونن یه امانت دار خوب برای رفیقشون باشن ، یاحتی نمیتونن یه لقمه نون برای خودشون در بیارن در مورد اقتصاد کلان حرف میزنن . خدایا !!!
پ ن :
ولش کن !
من یه بچه کارگرم ولی یه روز نامه نوشتم به (.) که حاضرم تو 2 ماه شهرم رو از فساد اداری پاک کنم کسی به من جواب نداد و انتظار جواب هم نداشتم ولی من تئوری خودم رو داشتم هنوزم حاضرم تو یک سال کشور رو از فساد دولتی ها پاک کنم کسی رو هم نمیخوام 4 نفر لازم دارم که دارمشون.
من به همسرم هم گفتم مطئنم تو یه جنگ بزرگ یه کار بزرگ میکنم . خیلی بزرگ در حدی که سرنوشت ها رو تغییر بدم .
بازم یاد آور بشم ؟ کسی منو نمیشناسه و وبلاگ کاملا بدون هویت واقعیه نویسنده میباشد ! لطفا یک فرد بی نام و نشان را قضاوت نکنید !
برنامه یک روز کاری :
بیدار باش نماز صبح اگه بلند شم بعدش یه چرت کوتاه تا 7-8
بعدش اگه تولیدی خانمم بسته پستی داشته باشه برای ارسال میرم پست
اگه نه میرم برای خرید مغازه و بعدش میام رستوران .
تا برنج درست کنم ، کوبیده ها رو آماده کنم و مرغ رو بزارم بپزه و کمی تمیز کاری کنم ساعت 11 میشه.
از 11 و نیم تا 4 هم مشغول سرویس دهی به مشتری ها هستیم .
بعدش میرم خونه فوقش 2 ساعت خونه هستم که معمولا نیم ساعت بخوابم یا نه معلوم نیست .
دوباره میام رستوران و 6 ونیم مغازه رو باز میکنیم و چیزایی که تموم کردیم رو دوباره درست میکنم .
و باز تا 11 و نیم مشغول سرویس دهی به مشتری ها هستیم .
و این روال همیشه هست و در سال شاید 5 روز تعطیل باشیم.
امروز صبح پاشدم دیدم خانمم هنوز خوابه و کلی ظرف داره ظرفای اونم شستم بعدش اومدم مغازه و درکش میکنم با دو تا بچه کوچک و کارایی که میکنه همیشه کم خوابی داره و خسته است .
دیگه آخر شبم بچه ها رو یه دوری بگردونم یا اگه بشه پارکی چیزی ببرم .
وقتایی که کارای تولیدی خانمم سنگین میشه عصر هم که میرم خونه میشینم کمکش میکنم و آخر شب هم همینطور.
و اینکه شاید بگید چه قدررررر کارررر . ولی من به این سبک از کار کردن عادت کردم و تا روزی که اعصاب خوردی هایی که از جانب بعضیا بهم میرسه نباشه خود کار برام اصلا سخت نیست و کیف هم میکنم .
پ ن :
صبحها که میام رستوران برای آماده سازی مواد غذایی کرکره مغازه پایینه هنوز و طبق عادت دعای عهد رو میزارم از سیستم صوت مغازه پخش شه و خودم میرم تو آشپزخونه .
امروز از اینکه همزمان با دعای عهد داشتم پیاز چرخ میکردم و گریه میکردم ، خندم گرفته بود !!!
بعد از شهادت قاسم خان سلیمانی من احساساتم به هم ریخته و واقعا حس میکنم تعلقی به این دنیا ندارم . تو یه گروه واتس اپ خانوادگی عضو بودم و دو تا از پسر عمه هامو که از قضا تموم زندگیشون رو با پول مفت گذروندن بلاک کردم ، شماره هاشونو پاک کردم و به همسرم گفتم و تو وصیت نامه ام هم مینویسم : این دوتا به اضافه دو تا از عمه هام بمیرن من سر قبرشون نمیرم ، منم بمیرم راضی نیستم تو مراسم من باشن . دیگه حاضر نیستم جایی که این داعشی ها هستن برم ( کسی که دشمن قاسم سلیمانی باشه ، پس داعشی ها رو دوست داره ) . شاید بگید افراط میکنم ، من خیلی این حروم خورا رو تحمل کردم ولی دیگه این واقعا واقعا خط قرمزه منه . اگه تو روم بهم فحش ناموسی میدادن شاید میبخشیدم ولی اینو نمیتونم .
پس : هر آزاد مرد ِ وطن پرستی برادرِ منه .
پ ن :
الان جا داره یه چیزی رو بگم .
1500 گربه در ایران کشته شد !!!!
این خبر و بشنوید نمیگید فیلم 10 تاشو نشون بده ؟
1500 شاخه گل به دست حکومت چیده شد!!!
خب مدرک 10 تاشو بده ببینم .
تو عصری که هر ننه قمری دو تا گوشی داره و منتظره هر اتفاقیه که فیلم بگیره چطور میتونید ادعا کنید 1500 نفر کشته شدن ؟؟؟؟
این 1500 تا 200 تاش اسم و فامیل نداشتن ؟؟؟ از زیر بته در اومده بودن ؟؟؟
اول که هر الاغی میفهمه این دروغه بزرگیه و اگر 170 نفر تو این وحشی بازی و آشوبی که راه انداخته باشن کشته شده باشن عجیب نیست که تازه اونم نمیشه همشو انداخت گردن حکومت .
این خون برکت دارد !
یعنی تقویم جدیدی باید ساخت و مبدا آن را شهادت یاور امام زمان (عج) ،قاسم سلیمانی تعیین کرد .
این تقویم وقتی به مقصد میرسد که هژمونی کثیف عنریکا بر دنیا پایان یابد و انشالله بیرق عدالت خواهی به دستان مهدی قائم آل محمد (عج) داده شود .
ترسوها ،وطن فروشها و مال پرستان و کسانی که شکمشان را از مال حرام پر کرده اند و حرف حق را نمیفهمند را از زندگی تان حذف کنید که قطره های خون قاسم عزیزمان به رودی تبدیل خواهد شد و شالوده ی نظام خون ریز سلطه ی جهانی را با خود میبرد.
پدر عزیزم ، قاسم سلیمانی . شهادت با برکت شما دنیا را تکان داد و این تکان به خانه تکانی اساسی منجر میشود . من با شهادت شما تصمیم گرفتم به آمادگی جسمی و روحی خودم بیفزایم و از حضرت زهرا (س) مدد خواستم که من از اولین کسانی باشم که پایم را به قدس شریف میگذارم .
عنریکایی نخواهد ماند که از اسمش یاد شود . خواهند گفت حکومت جباری بود که فرزند صالحی را شهید کرد و به دست فرزندان حضرت مهدی (عج) نابود شد .
پ ن :
انتقام سختی میگیریم .
این شروع راه است . قاسم سلیمانی تو این سن و سال شاید چند صباح دیگه به صورت طبیعی فوت میشد ولی خدا اینقدر دشمنا رو احمق آفریده که از این اسطوره ی تاریخ یه شهید مظلوم هم میسازه که باعث سقوطشان خواهد شد
رستوران رو داریم میدیم اجاره و منم وقتم آزاد تر میشه تصمیم دارم به آمادگی جسمانیم اضاف کنم ، اگه شد زبون عربی یا عبری یاد بگیرم ، جغرافیای منطقه رو یاد بگیرم . من باید در روز موعود کار بزرگی بکنم .
یا صاحب امان (عج) خودت کمکم کن .
از اون خوابایی که بعضی وقتا میبینم و خودم میدونم درسته .
دیشب قبل اذون صبح خواب میدیدم با قاسم سلیمانی و 4 نفر دیگه تو یه خیمه بودیم . اونا نشسته بودن و من ایستاده و رو به شهید سلیمانی گفتم :
من میدونم شما جز 313 فرمانده ی آقا امام زمان (عج) هستید .
ایشون و کسایی که تو خیمه بودن همه با هم چند بار گفتن : انشالله ، انشالله .
بعدش گفتم : اصلا من مطئنم شما بین اون 313 تا هم سرلشگری ، فرمانده ای .
بازم همشون گفتن : انشالله انشالله .
هر کس ذره ای به خدا ایمان داره به حوادث دنیا دقت کنه ، این حوادث طبیعی نیست .
منتظران حضرت محمد (ص) 620 سال با علائم منتظر بعثت آخرین پیامبر بودن
بین حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) 1900 سال
بابا خدا که مارو مسخره نکرده .
دونه دونه پیامبرا بعدی رو وعده دادند و از همه مهم تر اینه که آخرین پیامبر هم آخرین امام رو وعده داده و نشانه هاشو هم به مردم گفته .
پ ن :
به گفته ی دوستان و مشتری ها بارها بیش از 100 بار بهم گفته شده که من شبیه به محسن حججی هستم . ظاهرم البته .
من یه شب که خواب بودم خانمم بچه اولم رو باردار بود خواب دیدم اسیر داعشی ها شدم و تصویری بسیارشبیه به تصویر فیلم اسارت محسن حججی تو خوابم بود . وقتی بیدار شدم و آخرین خبر رو باز کردم اولین چیزی که خبر مهم بود ، این خبر مهم دقیقا عکس محسن حججی بود و بسیار شبیه به خواب ِ من .
عکس شهید حججی توی آشپزخونه ی مغازه است .
کلی برنامه ریخته بودم برای قبل عید .
شریکمون تو فست فودی رفته سر کار قبلیش و 120 میلیون برای وسایلش باید بهش بدم .
ده روز پیش یه یخچال تلفنی برای جهیزیه دختر یه رفتگر شهرداری خریدم که نصف پولشو چند روز بعد بدم و بقیه اش قسطی .
حساب های گوشت و مرغ و برنج مغازه نزدیک 30 میلیون شده
از سه وام مختلف 4 قسط عقب افتادم .
الان 5 روزه بستیم و حالا حالا هم اینطور که معلومه کاسبی نخواهد بود .
کلا یه 70 میلیون تو بورس داشتم کشیدم بیرون بین این بالایی ها تقسیم کردم !
میخوام بگم که به این دنیا اعتباری نیست
از نعمت هایی که خدا بهمون داده باید به هم کمک کنیم وگرنه یهو به خودمون میایم میبینیم حتی فرصت استفاده ازشون رو هم پیدا نکردیم .
فقط فقط فقط به هم رحم کنیم تا خدا رحمش بیاد .
پ ن :
البته از نظر من اینا مشکل نیست ، نمیزارم کسی از من ناراضی باشه اگه این اوضاع طولانی بشه ماشین رو میفروشم پول ملتو میدم . اصلا من کل این قضیه ویروس رو فرصتی برای رشد بیشتر میبینم و به هیچ وجه بن بستی برام نیست ، بلاخره هر چی باشه باید از این مرحله هم سربلند بیرون بیایم .
یه هتل تو دنیا هست که مشخصات عجیبی داره ،
توجه بفرمایید :
این هتل بسیار بزرگ و لوکسه
مردمی که به این هتل میان به عشق زندگیه لاکچری و بهشت زمینی میان .
مردم این هتل اکثرا به جدیدترین سلاح های دنیا مجهزند
عشق و حال هدفشونه !
محدودیتی در کثافت کاری ندارند و آزادی جنسی کامل دارند .
صاحب این هتل پول چاپ میکنه !!!
با اینکه پول چاپ میکنه باز هم حاشیه نشین های فقیر و مناطق جرم خیز عجیبی داره .
حالا تصور کنین که این هتل با کمبود مواد بهداشتی مواجه بشه
یا به دلیل نیتی کسایی که اطراف هتل تو فقر کامل زندگی میکنن درگیری بشه .
اصلا به این فکر کنین که ساکنین این هتل تفکر صد در صد دنیوی و مادی دارند و حالا بخاطر یه ویروس
نظامشون به هم بریزه .
این هتل که از تمام دنیا مهاجرا رو جمع کرده و مسلحشون کرده آمریکاست
حالا ساکنین هتل که نه خاک و میهنی دارند و نه هدف اخروی
دنیای ِ مادیشون به هم بریزه خون ِ همدیگه رو میریزن .
من اینو دوست ندارم ولی داره اتفاق میفته . وبشر الصابرین .
صبر کنید ، صبر کنید .
نزدیکه
جنگهای خونین داخلیه ایالات نامتحد تا دندان مسلح عنریکا .
پ ن :
به کشور ها حمله های نظامی ، شیمیایی ، اتمی و حالا بیولوژیک میکنند .
دنیا رو به گند کشیدند .
دعای الهی عظم البلا فراموش نشه .
این 15 روزی که خونه هستم یه چیزایی رو بهتر فهمیدم !
مهمترینش اینه که همسر من با این دوتا وروجک واقعا چیکار میکنه تنهایی ؟؟؟ دختر 2 سال 6 ماهه ی من عین یه استاد ادبیات حرف میزنه و همه چی حالیشه جوری که هر جا میریم یه کم ملت جا میخورن هی با بچه های خودشون مقایسه میکنن ولی اصلا عجیب و غریب اذیت میکنه و جدیدا هم لجبازی میکنه .
پسر ِ 8 ماهه ی من مامان و بابا میگه ، 4 تا دندون داره دوتا دیگه هم داره در میاره ، تقریبا دستشو میگیره به درو دیوار که راه بره ولی یک ثانیه یه جا واینمیسه همش داره از در و دیوار راست میشه یه چیزی رو میخوره .
اصلا نمیدونم چطور باید توصیف کنم چه اوضاعیه فقط باید هزار بار در روز برید دست مادراتون رو ببوسید . ما باباها هیچ کاری نمیکنیم بخدا حق مادر 10 برابر باباهاست .
شب عید دقیقا خانمم گفت بیا دور موهای علی رو بزن که خوشگل بشه منم
ادامه مطلب
در مورد چالش نامه !
هر چی تو ذهنم بالا و پایین میکنم اصلا جز به یه نفر ، به هیچکس دوست ندارم این نامه رو بنویسم .
سلام عزیز ِ دل نازک من .
اولین بار که عاشقت شدم سال ها پیش بود ، شما هنوز به این شکل پیر نشده بودی .
یه کلیپ بود تو مراسم ختم سردار کاظمی که همینطوری مثل همیشه ساده و دوست داشتنی نشسته بودی یهو بغضت شکست و قالیباف رو بغل کردی و کلی گریه کردی . تو اون سن من هنوز جبهه فکریم معلوم نبود ولی وقتی دیدم شما اینقدر زیبایی و اینقدر بی تابی و اینقدر نوری و اینقدر قلب مهربونی داری دلم رفت. پس شما و نورِ وجودت از اولین کسایی بودی که مسیر زندگی منو تغییر داده . فامیل و دوستان و اقوام ، من تقریبا خلاف موج ِ اونها شنا میکنم.
قبل علنی شدن فعالیت های سپاه قدس به این شکل همیشه میگفتم این سردار سلیمانی ِ چه آدم مقتدر و بزرگیه و بعد از علنی شدن فعالیت های شما فهمیدم که نبود شما میتونست تمام معادلات دنیا رو تغییر بده .
با اجازه قاسم جان ِ عزیزم ، من شما را بیشتر از خودم ، بیشتر از فرزندانم ، بیشتر از خانواده ام دوست دارم .
و اما من مرگ را پلی به آخرت میبینم پس از مرگ انسان ها زیاد بی تابی نمیکنم ولی شهادت شما قسمتی از قلب ِ مرا آتش زده ، آتشی که خاموش نمیشود !
من در روز شهادت شما گیچ ترین انسان دنیا بودم . نمیدانم چرا داغ ِ شما قدیمی نمیشود .
گفتم بعد شهادتتان خواب دیدم .
خلاصه اش این بود که شما با چهره ی جوانتری بودید و من گفتم شما قطعا از یاران امام عصر (عج) هستید و شما و کسایی که ایستاده بودن چند بار گفتید انشالله .
کار ِ من از بحث کردن با مردم گذشته من عاشق شما شدم . نه عاشق شما ، عاشق مکتب شما .
مکتب شجاعت ، مکتب ِ پیروزی حق بر باطل ، مکتب سادگی و صداقت ، مکتب ِ عشق به مردم بدون ریا و.
کار ِ من از دلیل و استدلال گذشته ، من عاشق شما شده ام . میگویند خواب دیدی !
میگویم خواب دیدم از واقعیت واقعی تر . میگویند شفاعت و دعا الکیه ! باشه الکی شما مارو دعا کن شاید الکی الکی عاقبت به خیر شدیم .
به وصیت شما مو به مو عمل میکنم .
برادر ِ عزیز ِ من ، پدر ِ مهربان امت ، زیبارو ترین مرد ِ تاریخ دوستت دارم .
امیدوارم تا روزی که جان در بدن دارم شما به همراه امام عزیزم ، حضرت مهدی (عج) برگردی تا لذت سربازی در سپاه شما را بچشم .
شما زنده ای ، میدانم حتی اکنون که این نامه را مینویسم پهلوی ِ منی . دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم .
به امید دیدار .
پ ن :
مربوط به چالش ِ این وبلاگ
درباره این سایت